کد مطلب:151485 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

موضع گیریهای پیش از کربلا
امام حسین در مدت امامت امام حسن - علیهماالسلام - به موضعگیریهای برادرش پایبند بود، زیرا امام حسین یكی از زیردستان امام حسن - علیه السلام - به شمار می رفت و اطاعت و فرمانبری از وی بر او واجب بود؛ چه، دانسته است كه امام تنها برحسب مصالح لازم و مطابق موازین شرعی كه شرایط و مقتضیات زمان او را بدان راهبر می شود، و با ادوات و امكاناتی كه در دسترس اوست، دست به عمل می یازد.

معاویه از بردباری امام حسن - علیه السلام - سوء استفاده كرده بود تا دنباله ی گمراهی خویش بگیرد و بر درازدستی و تعدی هایش بیفزاید. [1] . او در این راه نقشه هائی دوزخی كشیده بود كه نتیجه ی آنها نابودی كیان اسلام و فروشكستن بنیادهای آن می بود، و از تحریف حقایق و نشر بدعتها، و جلوگیری از آموزش حدیث نبوی، و كوشش در نابودسازی سنت آغاز می گردید: نخست در كاخهای امیران و حكومتگران، و سپس در گستره ی فراخ سرزمینهای اسلامی.

مانع معاویه در این مسیر، وجود شمار فراوانی از یاریگران حقیقت و یاران


امام علی - علیه السلام - بود كه امام حسن - علیه السلام - جان ایشان را پاس داشته بود؛ آن هم از طریق برنامه ی عظیم و برخوردهای صحیح در پذیرش صلح تحمیلی و شروطی كه دست و پای معاویه را فرومی بست. اگر معاویه به این شروط پایبند می ماند، نمی توانست برنامه هایش را به پیش ببرد، و اگر آنها را زیر پا می نهاد، بدنام و رسوا می شد و ماهیت او افشا می گردید.

معاویه بسیاری از بندهای صلحنامه را عاقبت زیرپا نهاد، و با نقض عهدنامه ای كه خود پیش از آن امضاء كرده بود، خویشتن را رسوا كرد. هراس انگیزترین رفتار او در این زمینه، مورد حمله قرار دادن و به قتل رساندن شیعیان صالحی بود كه در برابر رفتارهای منكر و بدعتهائی كه معاویه رواج می داد و در برابر حدیثهای دروغینی كه بر زبان والیان و واعظان درباری خود در میان مردم شایع می كرد، ایستادگی می كردند.

هنگامی كه حسن بن علی - علیهماالسلام - درگذشت، - به گزارش سلیم بن قیس هلالی، مورخی كه خود در آن روزگار و در بحبوحه ی حوادث زیسته و آنها را بدقت به ثبت رسانیده است -،

بلاء و فتنه بسیار شد، تا جائی كه همه ی اولیای خداوند یا بر جان خود می هراسیدند، و یا كشته، و یا رانده، و یا آواره شده بودند. [2] .

دوره ی بعدی، روزگار امامت حسین - علیه السلام - بود؛ اقدامات بیدادگرانه ی معاویه به اوج قابل تصور خود رسیده و نزدیك می بود كه نقشه ها و دسیسه هایش به بار بنشیند. اینك برای همه ی امت، از صالح و طالح، آشكار شده بود كه معاویه به تعهداتی كه در صلحنامه بر گردن گرفته و پیمانهائی كه در برابر امت بدان ملتزم شده، پایبند نیست؛ همگان دریافته بودند كه او تنها در پی پادشاهی و حكمرانی است، نه خلافت خداوند و پیامبرش. بدین ترتیب در برابر امام حسین - علیه السلام - آفاق جدیدی گشوده شد و موقعیتهای متفاوتی فراهم گردید [3] ؛ بر او واجب بود كه


در برابر بهره جوئی معاویه از نقشه های دوزخی اش كه طی سالهای دراز حكومت، از سال 40 هجری تا اواخر ایام حكومتش، سامان داده شده بود، ایستادگی نماید.


[1] اين در حالي بود كه امام حسن - عليه السلام - نيز چاره اي جز بردباري و مداراي ظاهري نداشت، زيرا در غير اين صورت، ضربات هولناك تري بر اسلام و جامعه ي اسلامي وارد مي آمد كه بكلي طومار دين مبين را درهم مي پيچيد.

درحقيقت، صلح امام حسن - عليه السلام -، تنها گزينه ي قابل اختيار براي حفظ حيات شيعه و جلوگيري از تحقق خيالات شومي بود كه معاويه و پدرش، ابوسفيان، از سالها پيش در سر داشتند.

درباره ي صلح امام حسن - عليه السلام -، نگر: صلح الامام الحسن عليه السلام، الشيخ راضي آل ياسين، ط: 1 (افست)، قم: منشورات الشريف الرضي، 1373 ه. ش. / 1414 ه. ق؛ و ترجمه ي فارسي آن: صلح امام حسن عليه السلام، شيخ راضي آل ياسين، مترجم: سيد علي خامنه اي، چ 1، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379 ه. ش.؛ و نيز: صلح الامام الحسن عليه السلام، اسبابه، نتائجه، محمد جواد فضل الله، قم: دارالمثقف المسلم (افست)، بي تا.

[2] نگر: كتاب سليم (ص 165) و الاحتجاج طبرسي، (ص 296).

[3] درست همين موقعيتهاي متفاوت است كه تفاوت ظاهري سياستهاي امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام - را باعث آمده.

و باز از همين روي است كه امام حسين - عليه السلام - نيز چونان برادر بزرگوارشان، امام حسن - عليه السلام -، تا پيش از تغيير اوضاع و پديد آمدن موقعيتهاي تازه، راهي بهتر از صلح نمي شناختند و مردم را به اطاعت از سياست برادر بزرگوارشان فرامي خواندند، و تنها مدتي پس از شهادت امام حسن - عليه السلام -، طي تحولاتي كه در سياست بني اميه و اجتماع آن روز رخ نمود، زمينه را براي اقدام نظامي مناسب يافتند.

تا پيش از آن سيره ي عملي امام حسين - عليه السلام - نيز موافقت با صلح و بي اعتنائي به سخنان كساني بود كه مي خواستند آن حضرت را در شمار مخالفان صلح امام حسن - عليه السلام - درآورند.

زماني هم كه گروهي از افراطيان ناخشنود از صلح از نزد امام حسن - عليه السلام - به نزد امام حسين - عليه السلام - رفتند، آن حضرت قول برادر بزرگتر خود را تصديق فرموده، به آنان توصيه كردند تا زماني كه معاويه زنده است دست به اقدام مسلحانه نزنند و آرام باشند. در برابر شخص ديگري هم كه از آن حضرت خواسته بود قيام كنند، خاطرنشان فرموده بودند كه در اين روزگار چنين اقدامي را مصلحت نمي بينند و او و امثال او را تا زماني كه معاويه زنده باشد به پرهيز از هر اقدامي كه بدگماني حكومت را برانگيزد توصيه كرده بودند.

اين برخوردها نشان مي دهد كه در آن اوضاع و احوال - كه حيات و فعاليت پرتزوير معاويه محور آن بود -، امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام -، هيچيك، تخلف از صلح و صلحنامه را به مصلحت مسلمانان دوستدار اهل بيت - عليهم السلام - و متعهد به كتاب و سنت، نمي ديده اند.

(نگر: حيات فكري و سياسي امامان شيعه عليهم السلام، رسول جعفريان، صص 158 - 156 و 175).